![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
ای بـر تو سـلام آمـده از داور هستی بگـذشته در آئـین نـبی از سر هـستی الحق که خدا، هستی خود را به تو داده اسـلام ز امـوال تـو سـرمـایه گـرفـته دین در کـنف عـزّت تو سـایه گرفـته هـمّت سر تسـلـیم به دیـوار تو سـوده تو در دل سخـتی به پیـمـبر گـرویدی هر بار بـلا را به سـر دوش کـشـیدی ای قامت مردان جهان خم به سجودت ای مکّـه ز خـاک قـدمت خُـلد مخـلّـد ای عـصمت معـبود و امـید دل احـمد تا حشر خلایق که خـدا را بپـرسـتـند تنـهـا نـشدی هـمـسر و دلـدار محـمّـد در سخـتترین روز شدی یـار محمّد در پیش رویش گشت وجودت سپر سنگ آنروز که افـتـاد خـزان در چـمن تو پر زد به جنان طوطی روح از بدن تو با مرگ تو آغاز شد ای عصمت سرمد برخـیز که بر خـتم رسل فخـر زمانه خـانه شده غـمخـانه، ای بانـوی خانه بیروی تو گردون به نظر تیره چو دود است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
حیا در چشمهایش بود غیرت داشت همت داشت چنان آسیه و هاجر چنان مریم نجابت داشت لباس کهنه میپوشید روی خاک میخوابید تماما خرج دین میکرد هرچه مال و مکنت داشت تجارتخانههای مکـه از اموال او پُر بود ولی او با خدای خود فقط میل تجارت داشت بجای مرغ بریان دانۀ خرما غذایش بود به رعیتها شباهت داشت آن بانو که رعیت داشت وجودش را فدای راه حق میکرد بیوقفه برایش پیشرفت دین همیشه ارجحیت داشت به رغـم آنهمه تبـلیع که ضد پیـمـبر بود کنارش ماند در هرحادثه از بس بصیرت داشت گواهی میدهد شعب ابیطالب به ایثارش گواهی میدهد این شیربانو استقامت داشت چه ایمانی چه اخلاصی که بین بستر مرگش خدیجه از رسول الله احساس خجالت داشت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
شـروع میکـنم این بار هم به نـام خـدا گذشته از خودش این زن به احترام خدا یـگـانه بـانی والا مـقـام دیـن بـانـوست فرا گرفـته از او شیعه درس عزّت را رسـانـده است به اوج کـمـال هـمّت را خـدیجـه ایـده و رفـتـار مـکـتـبـی دارد کریمه بودنش از سفرهاش نمایان است خـدیجه بین زنـان اولین مسلـمان است اگرچه ساکن دنـیاست شـأن او بالاست خدیجـه مـادر دینپـرور است بیتردید از این جهت پسرش حیدر است بیتردید امــیــد مـیرود آنروز مــادری از او زبان زد است در اسلام جان فشانی او تــمــام، وقـف نـبـی بـود زنـدگـانـی او نبی که چهرهاش از سنگها جراحت داشت هزار حـیف که آن سال حـزن پیدا شد خـدیجـه رفـت و بـساط عـزا مهـیـا شد خدیجه رفت و نگاهش به سمت زهرا بود گرفت ماتـم او فرش و عرش اعـلا را ســیــاه کـرد بــرای رســول دنــیــا را سـپـرد هیچ کـسی داد بر سـرش نـزند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
اولین بیت شد این مصرع بسمالله است قلم از آنچه در افکار من است آگاه است بـاز کـردهست اذان حـنجـرۀ مـأذنـه را باغ در رویش خود فـصل بهاری دارد عشق در اوج جوانیاست، قراری دارد بَهبه این وصلتِ فرخندهپی و ختم به خیر هـمسر بیبـدل حـضرت طـاهـا او بود لایــق مــــادری اُمِ ابـــیــهـــا او بــــود با وجودش به نبی هیچ غمی غالب نیست السلام ای که در این شعر سرانجام تویی مـصطـفی را تو دلارامـی و آرام تویی به مـقـام تو چه انـدازه حـسـادت بُـردند ما کجا و سخن از مدح تو با این دل پُر شـرمگـیـنم که نـداریم کـلامی درخـور وای بـرما و بر این شیـوۀ مـهـمانی ما گفتم از مدح تو از روضهات اما کمتر رفـتی و مانـد غـمت روی دل پیـغـمبر آمد از عرش برای تو کفن، طیّب و پاک
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم و روضه سیدالشهدا علیهالسلام
عـذری نمانـده است برایم کمک کنید سرتا به پا گـناه و خـطایم کمک کنید بالـم شکـسـته آنـقـدر افـتـادهام به چاه اما هـنوز سـربـه هـوایم کـمک کـنید این نان شبهه خوردنم آخر چه ها نکرد! بـوی عـلی نداشت غـذایم کـمک کنید از بس تـمام عـمر صدایـش نکـردهام پیشش غریبه است صدایم کمک کنید ارزان فروختم دل خود را به دیگران از دست رفـته است بهایم کمک کنید هر قـدر در زدم بـرویم وا نـشد دری حالا که رانده از همه جایم کمک کنید این روزها نماز جـماعت که میروم یاد نـماز صحـن رضایم کـمک کـنید عمرم به سر رسید و نشد نوبت حرم در آرزوی کـربـبـلایـم کـمـک کـنـید فابک عـلی الحـسین شب جـمعه آمده پـائـین پـای شـاه گـدایم کـمـک کـنـید با گریه پا شد و به جوانان خیمه گفت پُر از عـلی شدست عـبایم کمک کنید تا خیمه چند مرتبه هی میخورم زمین از چند جا شکسته عصایم کمک کنید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
با نـفـس خود در آیـنـه تا روبـرو شدم دیـدم اسـیــر دسـت هـزار آرزو شـدم شیطان مرا همیشه به سمت گناه خواند از روی جهل راهی آن سمت و سو شدم پـرداخـتم به ظاهـر و از اصل غـافـلم مانند باغی از گـل بیرنگ و بو شدم ایکاش اشک بودم و جاری به گونهای حالا که مثل بغـض بدی در گـلو شدم حرص گناه شعـله کشیده است در دلم از این قـرار بـوده اگـر تـنـدخـو شـدم روراست با خـدای خـودم هم نبـودهام امروز اگر که شهره به نام »دورو« شدم دست مرا همیشه گرفـته ست رحمتش هر جا که تا کمر به گِل غم فـرو شدم »تا کی تو مغفرت کنی و من گنه کنم؟ در آتـشـم بـسـوز کـه بـیآبــرو شـدم« شـرمــنـدۀ امــام زمـانـم کـه بـا گـنــاه یـک عـمـر بـاعـث نـگــرانی او شـدم اما دلم خوش است که با این همه خطا امــیــدوار آیــۀ «لا تـقــنـطـوا» شـدم یا رب مرا ببخش به حق کسی که گفت: من بـاعـث بـریـدن دسـت عـمـو شـدم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
چشیدم در حریمت طعم عشق لایزالی را کشیدم در غل و زنجیر، نفس لا ابالی را خـداوندا به شوق بـارش باران الطـافت تحمل کردهام این سالهای خشکسالی را زمانه از تو دورم کرده وشیطان فراوان است نمیجویم تو را، گم کردهام سیر جلالی را چه شبهای درازی را که بییاد تو سر کردم ببخش این سرکشی این سرخوشی این بیخیالی را برای درد دل کردن در این دنـیای وا نفسا به غیر از تو ندیدم هر چه گشتم این حوالی را چهل سال است بیتابانه دنبال تو میگردم چگونه شرح باید داد این آشفته حالی را چنان در زرق و برق زندگی غرقم که در سجده نمیبینم به جز گلهای رنگارنگ قالی را مرا تنها دو رکعت عشق روزی کن که دلتنگم تداعی کن بـرایم باز گـلبانگی بلالی را رهیده تیر عمرم از کمان و راهی گورم نیاوردم به دست ارزان من این قد هلالی را خدایا سال وفال وحال ومالم با تو خوش یُمن است نگیر از سرنوشتم بخت رام وبخت عالی را به سمتت آمدم با کوله باری از نبودنها فقط روی سیاه آوردم و دستان خالی را من از دیدار عزرائیل و از محشر نمیترسم که دارم بر سر خود سایۀ مولی الموالی را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
ایکاش میشد بـندگی از سر بگیرم از صاحبِ این مـاه، چشمِ تر بگیرم مـاهِ خــدا آمــد، رسـیـدم بـا تـبـاهـی ایکاش میشد تا دوبـاره پَـر بگیرم دادم جـوانـی را ز کـف بـا آرزوهـا نابـرده رنـجـم؛ آمـدم تا زر بـگـیـرم تا کی به دنـبالِ خـرابی، روسـیاهی من آمـدم از درگهـش بـهـتر بـگـیرم آهی نبـاشـد در بـساطـم وای بر من کی میشود در دل چراغِ آیه روشن ایکـاش دریــابـی اسـیـرِ مـبـتـلا را بشنو ز حلـقِ بنـدهات شور و نوا را با گـردنی کـج آمـدم الـغـوث یا رب دریـاب ایـن آلــودۀ پُـر از خـطـا را بردار باری که خراب است و شکسته قّــدِ مـنِ دلـواپـسِ بـیدسـت و پـا را خیلی ضعـفـم دستـگـیری کن خـدایا نـگـذار بـر دوشــم دمی بـارِ بـلا را اغـفـر لنا یا ربـنّـا هـسـتم پـشـیـمـان دنـیـا شـده دردیـدهام مـانـنـد زنــدان پاکـیـزهام کن ای خـدا که روسـیاهم پـستم، اسـیرم بـندهای غـرقِ گـنـاهـم کارِ تو باشد دستگیری، جلـوۀ عشق دستی رسان بر یاریام گم کرده راهم از هـرچه کـردم تـوبـه ای اللّه تـوبه تو خوب میدانی که مشـتاقِ نگـاهم راهـم بـده آرام کن قـلـبِ شـکـسـتـه در دامنِ خود میدهی یارب پنـاهم؟ اغـفـرلـنا این بـنـده را باید ببـخـشی خـوبی بـدیها را خـدا باید ببـخـشی ای مهـربانتـر از پـدر از مـادرِ من بنـما تـرّحـم بر دو چـشـمانِ تـرِ من رانـده شدم از کلّ درهـایی که رفـتم وا کن به رویـم دربِ خانه دلبـرِ من خشکیدهام خشکیدهتر از برگِ زردم پُر کن ز جامِ اشک مولا ساغـرِ من جـایـی بـده در بـینِ دامـانـت خـدایـا دستی بکش دستِ نوازش بر سرِ من بارم بخـر ای مهـربان جانِ حسینت اسـمِ مرا بـنده بخـوان جـانِ حسینت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() توسل به خداوند کریم در اوضاع کنونی
روزگار است و گهی با ناخوشی سر میشود گاه عكس میل ما بد هست بدتر میشود در تمام ناخوشیها چاره جز تسلیم نیست هر كه تسلـیم خـدا باشد معـطر میشود از بلاها دور خواهد ماند در آخر زمان آن كسی كه دست بر دامان حیدر میشود ما از اول هم مریض اینجا پناه آوردهایم حال ما هر روز از دیروز بهتر میشود نسخـۀ ما را امـام صادقـم پیـچـیده است با كمی تربت مریضی دست برسر میشود این شفاخانه به خود یك لحظه تعطیلی ندید گوش عـالم از دم لـبـیك ما كـر میشود تازه از امروز شد بیش از همیشه كار ما روضههایش بعد از این چندین برابر میشود وعـدۀ ما مجلس روضه، حسـینیه، حرم سربلند از امتحان خویش نوكر میشود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
به روی دست آوردم دل غمپرور خود را صدف از سینهاش بیرون کشیده گوهر خود را دلم را ساده اندیشانه از پیکـر در آوردم چنان اندیشهای که اشعری انگشتر خود را من آن طفل پریشانم که در بازار تنهایی چنان سرگرم شد، گم کرده حتی مادر خود را و روز حشر، مانند مسلمانی که از غفلت به جمع انبـیاء نشـناخته پیغـمبر خود را منم آن واعظی که سالها با نان دین خوردم شبـیه مـوریـانه پـایههـای مـنـبر خود را جهان دار مکافات است، جو، گندم نمیگردد کلونی خستهام، هر بار میکوبم در خود را به جای نافله با شعرهایم توبه میخوانم به اشک خویش میشویم تمام دفتر خود را سرم بر شانۀ مُهر است، در آغوش سجاده و غسلِ اشکهایم میکنم پا تا سر خود را بر این سجـادۀ تبدار از شرم پشـیمانی میان سجده چون ققنوس سوزاندم پر خود را به این امید که جان میدهم در بین آغوشت کشاندم تا سحر این سجدههای آخر خود را
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
جلوههایی ز وقار است تضّرع به خدا بهترین راهِ فـرار است تضّرع به خـدا هـدیه کـن نـامِ گـرامیِ خـدا را به دلت سببِ تاب و قرار است تضّرع به خدا به دلت راه نده ترس که در درد و مرض اوّلـین سـدِّ مـهـار است تضّرع به خدا قادرِ مطلق و غـفّار همین خالقِ ماست باعثِ رویشِ کار است تضّرع به خدا صاحب عصر و زمان میطلبد اهلِ بُکا آخرین حرفِ نگار است تضّرع به خدا سر به سجـده بگـذار و نَفـسی تازه نما این همان شیوۀ یار است تضّرع به خدا بـا حــقــارت بـه درِ خـانـۀ الـلّـه بــرو جلوههایی ز وقار است تضّرع به خدا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
اگر به حـال دل خـسـتـهام تـوان ندهی اگر که اشک بصر را به من روان ندهی به روز حشر پریشان و زار و حیرانم اگر که صبح قیامت به من امان ندهی هزار توبه شکـسـتم ولی حواسم نیست برای تـوبـه تو شـاید دگر زمـان ندهی بـزن ولی جـلـوی چـشم بـنـدگـانت نـه مرا به خلق خودت اینچنین نشان ندهی اگـرچه من بـدم اما؛ تو بهـتـرین باشی حـوالهام به سر کـوی این و آن ندهی! زبان و غیبت و حال دعا؟ تو حق داری اگـر دعـای مـرا ره به آسـمـان نـدهی همیـشه بنـد دلـم را گره زدم به حسین خـدا نکـرده دلـم را به دیگـران نـدهی من آخر از سر این ضطراب میمیرم اگر دوباره حرم را به من نشان ندهی فـدای دست کـریـمت نـمیشد آقـا جان نگین دست خودت را به ساربان ندهی؟
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
آغاز شد ماه خـدا، پایان ندادم غصه را وای از وَلَـمْ تَغْـفِـرلَها، اِرحم لنا یا رَبَّنَا آغاز غفـران آمده، در بند؛ شیطان آمده شهـرُالـرمـضان آمده، ارحـم لنا یا رَبَّنَا وَاسْمَع دعائی یا رحیم، وَاسْمَع ندائی یا كریم یا صاحب العرش العظیم، ارحم لنا یا رَبَّنَا یاغافر الذنب الكثیر، یا راحم الشیخ الكبیر یا رازق الطفل الصغیر، ارحم لنا یا رَبَّنَا اَفْنَیتُ عمری یا اله، عمرم به خسران شد تباه بگـذر ز عـبد روسیاه، ارحم لنا یا رَبَّنَا جام گنه نوشم شده، مُردن فراموشی شده شیطان هم آغوشم شده، ارحم لنا یا رَبَّنَا آلوده گشته دامنم، ناجی تویی راجی منم از تو فـقـط دم میزنم، ارحم لنا یا رَبَّنَا ای خوب در هر گفتنی، تنها تو در قلب منی یا سَـیدی لَـمْ تَـهْـدِنی؟، ارحم لنا یا رَبَّنَا گریه سلاح من شده، نوری به راه من شده زهـرا پـنـاه من شده، ارحـم لنا یا رَبَّـنَا من خانه زاد حیدرم، مست حسین بیسرم حـقِ خـداونـد كـرم، ارحـم لـنـا یا رَبَّـنَا حق شهید بیكفن، آن كشتۀ دور از وطن آن تشنۀ صد پاره تن، ارحـم لنا یا رَبَّنَا حـقِ سرِ از تن جـدا، حـقِ ذبـیح بالقـفـا شـاه مـرّمل بالـدّمـا، ارحـم لـنا یا رَبَّـنَـا شاهی كه تنها سوخته، در بین تنها سوخته چون موی زنها سوخته، ارحم لنا یا رَبَّنَا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
ای که هستی از رگِ گردن به ما نزدیکتر بیتو باشـد بر دلـم دامِ خـطا نزدیکتر من کیام؟ یک بندهای که روسیاه و بیوفاست عبد تو با توست بر عهد و وفا نزدیکتر مهـربانی؛ مهـربانتر از تـمامِ کـائـنات مهـربانی کن دوباره بر گـدا نزدیکتر دورم از محراب و منبر،از دعا و از سحر کی رسد چشمانِ زارم بر بُکا نزدیکتر تو خدایی، خالـقی و قـادرِ مطلـق تویی بین سجده میشوم بر توبهها نزدیکتر زخم ها دارم مرا هم التـیـامی لطف کن چون که با اسمِ توهستم برشفا نزدیکتر گر که میخواهی ببّرم از گناه و معصیت بر تو هستم از سوی کـرببلا نزدیکتر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با خدا در ماه رمضان و روضه سیدالشهدا
بار الها خـسـتهام از اینـهـمه تکـرارها آمـدم بـا روسـیـاهـی تـا کـنـم اقـرارها بودهام عمری درون معصیتها غوطه ور ساختم بین تو یا رَب، با خودم دیوارها ادعا ها میکنم در پیـشِ چـشم دیگران بارها اما شـکـسـتم در خـفـا هـنجـارها ظـاهـرم را بر خلاف بـاطـنـم آراسـتـم حـالـم آشـفـتـه شده از این ادا اطوارها در مصاف تن به تن مغلوب نفسم گشتهام زخـمیام اصلا نـدارم قـدرت پیکارها خون شده قلب امامم از من و رفتار من تا به کی این بیمرامیها و این آزارها دفـتـر من پُر شده از بیتهای انـتـظار کو عمل؟ مانده فقط در حد این گفتارها نامـۀ اعـمـال من گـویـای احـوالـم شده نامه نه، از کثرت برگه شده طومارها خستهام یارب به درگاهت پناه آوردهام ای امـیـد آخـرِ بـیـچـارههـا؛ بـدکـارهـا ماه مهمانی شده، با خوبها هم سفرهام هـمنـشین گل شده خـیل عـظـیم خارها با همه بدبخـتیام، سـوی حـسینت آمدم دل ندارند ای خدای من مگر بیعارها؟ اشک روضه بیگمان آخر نجاتم میدهد میبَـرَد بـاران گـریه از دلـم زنگـارها تشنه تـشنه سر جدا شد از امام بیکَسَم زهر شد در کام من با یاد او افـطارها
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() غزل مناجاتی با خداوند کریم
توشهای هرچند از جرم و گناه آوردهام بـاز بـر درگـاه عــفـو تـو پـنـاه آوردهام عمر من رفت و بهجز حسرت ندارم کولهبار دسـتخـالی آمـدم پـیـش تـو؛ آه آوردهام یوسف خود را نشد بیرون کشم از چاهنفس امشب اما خویش را تا پای چاه آوردهام عاقبت از چشم عاصی، قطرهاشکی هم چکید آخرش این چشمِ سرکش را به راه آوردهام تا تو پای نامۀ من مُهرِ "بخـشیدم" زنی مِـهـرِ شـاه بـیکـفـن را زادِ راه آوردهام ای خدای مهربان، جان حسین و خون او روسفـیدم کن که من روییسیاه آوردهام شرمسارم باز پای روضهخوانیِ حسین نـام زیـنـب را کـنــار قـتـلـگـاه آوردهام ای ملائک! باردیگر روی در هامون کنید عـمۀ سادات آمد، شمر را بیـرون کـنید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح مناجات ماه رمضانی با سیدالشهدا علیهالسلام
در راه عشق میخرم از جان بلای تو خـلـقی اسـیـر حـلـقۀ زلـف دو تـای تو دلها صفـا گرفـته هـمی از صـفـای تو عــالَـم پـنـاه مـیطـلـبـد از ســرای تـو خـونِ خـدا تـویی و خدا خـونبهای تو ای روز و شب دخیلِ غمت روزگار ما روشن به ذکـرِ نامِ تو شد، شـامِ تارِ ما ای داده آبــرو تـو بـه مـا، اعـتـبـارِ ما تـنهـا تو رهـنـمای طـریـقـی و یـارِ ما هر صبح و شام، ذکـرِ لبِ ما ثـنای تو بانی اشک، عـلّت شـور و نوا، حسین مشکـل گـشای دردِ دلِ بـیدوا، حسین عـبــدِ خـدا و فــانـی راهِ خــدا حـسـین کشتی عـشق، راهِ نجـات از بلا حسین اســلام را بـقـا ز تـو و کــربــلای تـو گفتی که اشکِ دیدۀ ما مرهمِ غـم است هرچه کنیم گریه به پای غمت، کم است تنها نه یک دهه، همه سالَم مُحرّم است عُمرِ مفـید، وقـفِ تو بودن دمادم است واللّهِ نـیـسـت در دل مـا جـز هـوای تو عُـمری به پای روضۀ تو کارم آه بود کـارم عــزا بـرای شـهِ بـیسـپــاه بـود از لطفِ دوست، اشک دو چشمم به راه بود هــمـواره آرزوی مـنِ روســیــاه بــود کی قـسـمتـم شود که بـمـیرم برای تو؟ مـاه دعـا و مـاه نـیـایـش رسـیـده است وقت مُجیر و ذکر و ستایش رسیده است وقت نگاهِ لطف و نوازش رسیده است کارِ دلم دوباره به خواهش رسیده است محـتـاج یک نگـاه تـوأیـم و عـطای تو روزی که گشت غرقه به خون آن رُخ چوماه اهـل حــرم اسـیـر حـرامـی و بـیپـنـاه زینب به سرزنان ز روی تَل کـشید آه از زیر نـیـزههای شکـسـته به قـتـلگـاه آمـد به گـوش زینب کـبری صـدای تو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بـاز در بـغــض صـدایـم آتـش آه آمـده بـاز هـم مـاه خـدا بـیمـاه از راه آمـده آه ماه فـاطـمه! برگـرد که حـتـی نفـس از مـیان سـیـنهها بیتـو به اکـراه آمده باز هم شبهای بخشش آمد و با لطف تو کوه سنگین گناهم رفت و چون کاه آمده سفرۀ افطار هم با آب و نان حـسرتش باز هم بیتو به استـقـبال این مـاه آمده از دل سنگ و سیاه خود صدایت میزنم مثل فـریاد ضعـیـفی کـز دل چـاه آمده کیست مانند تو که در جادههای بیکسی با من در راه مانـده هر زمان راه آمده تا به دست آرم دلت را باز میگویم حسین آتـش قـهـر تو با ایـن نـام کـوتـاه آمـده مـوقع افـطـار با لـبهای تـشنه باز هم در دلـم یــاد لـبـان تــشـنـۀ شــاه آمــده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات استقبال از ماه رمضان و روضه سیدالشهدا
بیچـارهام، دل خـستهام، زارم، نـزارم بـاز آمـدم چـون ابــر بــارانـی بـبـارم قـلب سیاه و چـشم خشک آوردهام من اشکـم نـمیآیـد، گـره خـورده به کارم غیر از گـناه و مـعـصیت انگار اصلا کـاری نـمیآیـد از این چـشـمـان تـارم حرف جدایی را نزن، دق میکـنم من من که به جز این خانه جایی را ندارم چیزی به جز بار گنه بر شانهام نیست بــار مــرا بــردار کـه افـــتــاده بــارم هی قـول توبه میدهـم اما چه سـودی دیگـر به قول خویش اطـمـیـنان ندارم من را بـسـوزان اعـتـراضی که ندارم نـا اهـلـم و مـیدانـم اصـلا اهـل نـارم بـد جـور دلـتـنـگ غــروب کـربـلایـم ایکاش میشد سر بر آن تربت گذارم این روزهها، روضه به پا کردند در من ایـن روزهـا یـاد لـب خـشـک نـگـارم قربان آن خواهر که پای نیزه میگفت: حـالا بـبـیـن بر نـاقـۀ عـریـان سـوارم یک روز عباسِ عـلی دور و برم بود حـالا به شمر و حـرمـله افـتـاده کـارم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات استقبال از ماه رمضان و روضه سیدالشهدا
رمـضـان آمـده ای عـبـد گـنهکـار بـیا نیست جز حضرت او حضرت غفّار بیا در بزن تا که به رویت بگشایند دری سوی خـوان کـرم حـضرت سـتار بیا منتـظر مانده خدا تا که بیایی به برش آشتی کن به سـوی حـضرت دادار بیا میخـرد ناز گـنهکار، خـداوند غـفـور هـمـتی کـن به کـلافی سـر بـازار بـیا بار عام است و در رحمت ایزد باز است گر گنهکاری و گر زار و گرفـتار بیا دست خالی نرو بر درگه رحمان رحیم دم بـه دم با دم یـا حــیــدر کـرار بـیـا دست خود حلقه بزن بر در زهرا و علی سوی حـق با مدد از دلـبر و دلدار بیا باز کن روزۀ خود با نـمک نام حسین یـاد خـشـکی لـبـش لحـظـۀ افـطـار بیا با لب تـشـنه و با دیـدۀ آلـوده به اشک یاد مـشک و علم و دست عـلمـدار بیا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات استقبال از ماه رمضان و روضه سیدالشهدا
پشت درب خانهات بر خاک، صورت میکشم تا که تحویلم بگیری، از تو منت میکشم بـنـدگـان مـخـلـصت آمـادۀ مـهـمـانیاند آن قدر خالیست دستانم، خجالت میکشم غفلتم باعث شد از چشمت بیافتم با گناه هرچه خواری میکشم از دست غفلت میکشم کور خوانده نفسِ اماره، دلم دست علیست هرچه هم باشم مگر دست از ولایت میکشم؟ با ولای مـرتـضی آقای این عـالـم شـدم بیعلی یک لحظه هم باشم، حقارت میکشم دور ماندم از وطن، از صحن ایوان نجف یاد انگور ضریحش، آهِ حسرت میکشم تا که چشمم تر شود یاد لب خشک حسین جای سرمه، بر دو چشمم خاک تربت میکشم دور از هیئت شدن یعنی نفس تنگیِ من زیر این پرچم، نفس، آرام و راحت میکشم یک توسـل بر رقـیه حاجـتـم را میدهد بیخودی گاهی پیِ حاجت، ریاضت میکشم دیدهای بابا مرا؟! هـمراه عمههای خود در سنـین کـودکی درد اسـارت میکشم چند جای اسـتخـوانهای نحـیـفم له شده هر تکانی میخورد جسمم، مشقت میکشم چند روزی میشود چیزی نگفتم با کسی من خجالت از سخن گفتن به لکنت، میکشم
: امتیاز
|